مثل فوق این معنی را می رساند که با کوشش و تلاش حتماً می توان کامیاب شد.مثل به سرگذشت«لی بای»شاعر بزرگ دوران پرشکوه و پرعظمت سلسله«تان»(قرن هفتم میلادی)مربوط است.
می گویند لی بای در دوران کودکی بسیار بازیگوش بود و در آموختن دروس ساعی نبود.به همین جهت پیشرفت چندانی نداشت.
زمانی تصمیم گرفت برای درس خواندن مدتی در خانه اش بماند اما از اینکه نتوانست درسهای خود را از برکند،بیحوصله و بیقرار شد،کار را رها کرد و برای گردش و تفریح از خانه که در دهکده ای واقع بود بیرون آمد و در جاده باریک کوهستان به گردش پرداخت ناگهان نگاهش به پیرزنی در ساحل جوئی افتاد که قطعه آهنی را روی سنگی صاف مالش می داد.
لی بای از کار پیرزن متعجب شد،یک قدم جلو آمد و پرسید:مادر جان!چه چیز را می سائی؟پیرزن همچنانکه مشغول سائیدن بود در جوابش گفت:می خواهم این تکه آهن را باسائیدن به سوزنی مبدل سازم.
لی بای بیش از پیش متعجب شد و پرسید:چند وقت دیگراین قطعه آهن قطور با سائیده شدن به سوزن تبدیل می شود؟ پیرزن لبخند زنان گفت:پسر جان!اگر من هر روز بدون وقفه به سائیدن ادامه دهم،قطعی است که روز به روز این قطعه آهن درست و خشن باریکتر می شود و سزانجام به شکل سوزن در خواهد آمد.
لی بای از این پشتکار یکه خورد و احساس کرد از کلمات پیرزن حقیقت بسیار مهمی به گوش او فروشده است.برق آسا به خانه باز گشت کتابی را که از خواندن آن کسل و خسته شده بود برداشت و شروع به خواندن کرد و مطالب آن را با چندین بار خواندن از بر کرد و سرانجام موفق شد دروس خود را ابتدا قسمت و بعد از آغاز تا انجام از بر کند و سپس از راه مطالعه و آموختن و کوشش و دقت سرانجام لی بای دانشمند شد.
امروزه مثل فوق کار برد فراوان دارد و از آن در تشویق و ترغیب افراد برای کامیاب شدن از راه آموزش سخت پشتکار و دقت استفاده می شود.
|
قورباغه ته چاه
|
|
قورباغه ای از بچگی در میان چاهی زندگی می کرد.چاه کوچک و تنگ بود. روزی قورباغه به لاکپشتی که از دریای شرق آمده بود بر خورد کرد.قورباغه با خود پسندی گفت: آه من چقدر خوشبختم،وقتی خوب و سر حالم کنار چاه بازی می کنم،وقتی حال بازی ندارم می روم توی چاه و با آسودگی استراحت می کنم،هم وسیله آب تنی کردن وهم قدم زدن برای من فراهم است، براستی که چقدر راحتم. بعد بلافاصله به کرمها و بچه قورباغه های دیگر اشاره کرد و گفت آنها کجا به پای من می رسند. سپس اندک مکثی کرد و به لاکپشت گفت:تو چرا نمی آئی توی چاه تا باهم بازی کنیم؟ لاکپشت دریای شرق فکر کرد که برود و توی چاه را ببیند اما وقتی که خواست وارد چاه بشود پایش به لب چاه گرفت،سرش را تکانی داد و از رفتن به داخل چاه منصرف شد.
قورباغه وقتی این وضع را دید با ناراحتی گفت:ببینم مگر جائیکه تو زندگی می کنی از انیجا بهتر است؟لاکپشت جواب داد:دریا بزرگ است، عرضش از هزاران کیلومتر بیشتر است نمی شود آن را وصف کرد، عمقش را همین طور.پیش از این یک بار در روی زمین به مدت چند سال سیل افتاد ولی آب دریا یک قطره هم زیاد نشد. بعدها روی زمین چند سال قحطی شد ولی قطره ای از آب دریا کم نشد،برای همین فرقی نمی کند که چه اتفاقی بیفتد،همیشه دریابی انتها و بیکران است،امواج آن بزرگ و سهمگین است،من با خوشی در توی دریا زندگی می کنم. قورباغه وقتی اینها را شنید دهانش از تعجب باز ماند و خجل شد و احاس نمود که دانش او بسیار اندک و سطحی بوده است.
این داستان منشا مثل مورد اشاره شده است که در زبان چینی اشاره به کوتاه نظری و دانش کم و معلومات اندک دارد.
اصل داستان در کتاب «جوانگ زه» به صورت افسانه ثبت است.
|